کوزه روباه و گرگ

تنظیم متن: سعید اسلام زاده
زمان: 00:13:24
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
کوزه روباه و گرگ
خلاصه:

در جنگلی سرسبز، روباهی و گرگی با هم دوست بودند. گرگ به روباه گفت که زمستان در راه است و ما باید به فکر غذای زمستان باشیم.
روباه هم قبول کرد و با هم به دنبال پیدا کردن غذا رفتند. آن‌‌‌‌‌‌‌‌ها به روستایی رسیدند. کوزه‌‌‌‌‌‌‌‌ای پیدا کردند که پر از کره بود.
کره را کشان کشان به لانه خود بردند و برای شکار بیرون رفتند.
روباه این بار به سمت پایین جنگل و گرگ به سمت بالای جنگل رفت. وقتی روباه مطمئن شد که گرگ حسابی دور شده به لانه برگشت و حسابی از کره توی کوزه خورد و دوباره راهی شد.
وقتی به لانه رسیدند روباه به گرگ گفت: چه خبر دوست عزیز چه چیزی شکار کردی؟
گرگ گفت: از تو چه پنهان که من فقط توانستم کمی از باقی مانده ی شکار حیوان دیگری را بخورم. و فقط استخوان‌‌‌‌‌‌‌‌ها به من رسید.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *