کیک تولد

نویسنده: دانیل لاینز
زمان: 00:17:10
به اشتراک گذاری:
4.67
اپیزودهای این قصه
کیک تولد
خلاصه:

دست‌های «لوچیا» شروع به لرزیدن کردند. حرف‌هایی را که دکتر درباره عصبانیت بهش گفته بود یادش آمد؛ ولی این قضیه بیش از حد عصبی‌اش کرده بود. 

– هر هفته من کیک خودم را می‌خرم. چند سال است که این کار را می‌کنم؟ و حالا سر و کله این پررو پیدا شده و تو می‌خواهی کیک من را به او بدهی؟

لورنزو دست‌هایش را مثل یک پسر بچه از هم باز کرد. – عصبی نشو. خواهش می‌کنم، لوچی

لوچیا با انگشت روی سینه‌اش زد. ـ نه. به من نگو لوچی. اسم من لوچیاست.

لورنزو گفت: خواهش می‌کنم، لوچی.

ـ این قدر نگو خواهش می‌کنم، لوچی. مثل انگلیسی‌ها حرف نزن. من ایتالیایی‌ام.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (61 votes, average: 4,67 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *