گجسته دژ

نویسنده: صادق هدایت
زمان: 00:26:46
به اشتراک گذاری:
4.47
اپیزودهای این قصه
گجسته دژ
خلاصه:

«گجسته دژ» ماجرای عجیب و وهم‌آلودی زنی به اسم «خورشید» را روایت می‌کند که دخترش ماه‌گرفتگی عجیبی روی پیشانی‌اش دارد و همین موضوع باعث بروز اتفاقات وهم‌انگیزی می‌شود.

داستان از جایی آغاز می‌شود که «روشنک» دختر خورشید، هر روز برای آبتنی به رودخانه دهی می‌رود که در آن زندگی می‌کنند. کوشک ویرانی در نزدیکی رودخانه وجود دارد که همه مردم ده آن را بدشگون می‌دانستند و نام این خرابه را «گجسته دژ» گذاشته بودند. سال‌ها بود که مردی لاغر به نام «خشتون» در آن سکونت گزیده بود و ظاهری شبیه به جادوگران داشت و کارهای عجیبی می‌کرد.

خشتون فقط بعد از غروب آفتاب با لباس سیاهی از آن برج خارج می‌شد و از روی تپه‌ها چوب خشک جمع می‌کرد. روزی که روشنک در رودخانه مشغول آبتنی بود، خشتون او را دید و چشمانش برق زد. او تصمیم داشت با سه قطره خون او اکسیری درست کند و به اسرار جادوگران آگاه شود. اما در لحظه آخر به چیزی پی می‌برد که همه چیز را برایش خراب می‌کند…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (152 votes, average: 4,47 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات

آناهیتا میرشاهی گفت:

مزخرف ترین گویندگی زندگیم و شنیدم یا صدای راوی داستان 🫤🫤🫤🤢