
گذرگاه زندگی









«گلادسون مِلبورن»، به هنگام مرگ فقط خانهای کوچک برای فرزندانش «آنا» و «چارلز» باقی میگذارد. آنها برای کسب درآمد خانه را به نمایشگاه فروش آثار هنری تبدیل میکنند. اما این کار نتیجهای رضایت بخش به دنبال ندارد. آنا به لندن میرود و با نام مستعار «آنا میل بِنک» نزد شخص ثروتمندی به نام «هیدرون» مشغول به کار میشود. مردی به نام «لرد باکلای» که تقریبا همهکاره خانه هیدون به حساب میآید و همینطور «خانم کارلو» که قصد ازدواج با هیدرون را دارد، در آن خانه ساکن هستند. اما هیدرون تمایلی به ازدواج با کارلوو ندارد.
یک روز خبرنگارها به خانه هیدون میآیند تا درباره ازدواج او و کارلو خبر تهیه کنند. در کمال ناباوری هیدرون اعلام کرد که آنا را برای ازدواج در نظر دارد. آنا اعتراض میکند. هیدرون به او میگوید ازدواج او با کارلو عاقبت خوشی نخواهد داشت. و از آنا میخواهد تظاهر به تمایل با این ازدواج کند تا مانعی برای این ازدواج نامناسب باشد. آنا نیز این پیشنهاد را میپذیرد.
روز بعد روزنامهها عکسی از آنا و هیدرون چاپ میکنند. چارلز، برادر آنا، به خانه هیدرون میآید و از خواهرش میخواهد چمدانش را ببندد و به خانه بازگردد …