

گردنبند
یکی از آن دخترهای زیبا و جذابی بود که، انگار بر اثر اشتباه تقدیر، در یک خانواده کارمند به دنیا میآیند. نه جهیزیه داشت، نه امیدی به آینده، نه هیچ وسیلهای که مرد ثروتمند برجستهای با او آشنا بشود، درکش کند، دوستش داشته باشد و او را به زنی بگیرد؛ و رضا داد که او را به یک کارمند جزء وزارت آموزش و پرورش شوهر بدهند.