گرگ گرسنه ساده لوح

تنظیم متن: سعید اسلام زاده
زمان: 00:14:53
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
گرگ گرسنه ساده لوح
خلاصه:

گرگ ساده لوحی در جنگل هر وقت طعمه پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد طعمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با فریب دادن او فرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند.
روزی گرگ تصمیم گرفت که دیگر فریب حیوانات را نخورد.
یک روز گرگ بزی را دید و برای خوردنش و شکار بز به او حمله کرد، اما بز به گرگ گفت چون موهای من خیلی ضخیم است، برای خوردنم دچار مشکل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوی پس بهتر است موهای منو کوتاه کنی بعد منو بخوری.
گرگ قبول کرد که بز برای آوردن قیچی برود. بز هم که رفت دیگر بر نگشت و گرگ ساده دل هم هر چه منتظر شد بزنیامد. گرگ بره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایی دید و تصمیم گرفت برای شکار بره برود، اما بره گفت گوشت من فقط با نمک خوشمزه است و این نزدیکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها چوپانی است که من از او برای تو نمک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرم گرگ قبول کرد، بره رفت که رفت. کمی که رفت الاغی را دید و تصمیم گرفت به شکار الاغ برود.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *