

گل مرداب
«رابرت» نوازندهای زبردست و آهنگسازی باذوق بود که در همسایگی «کنتس آیمه» منزل داشت. «پلین»، دختر کنتس، از رابرت خواست که نواختن پیانو را به او یاد بدهد. رابرت که در آتش عشق پلین میسوخت، کلمهای از این موضوع بر زبان نیاورد و با کمال میل به پیشنهاد پلین جواب مثبت داد.
«وینتر» ثروتمندی سالخورده بود که تصمیم داشت در آیندهای نزدیک با پلین ازدواج کند و کنتس هم که به وینتر پیر مبلغ زیادی بدهکار بود، موافق این ازدواج بود.
خیلی قشنگ بود


رمان بینظیری بود


