

«گیاهخواری» داستان کوتاهی اثر «لوسی ماد مونتگومری» است. این داستان از کتابی با نام «روی پاشنههای بلند» انتخاب شده است. روی پاشنههای بلند مجموعهای از بیست و دو داستان عاشقانه از نویسندگان زن جهان است که چیستا یثربی بهخوبی این داستانها را انتخاب و ترجمه کرده است. پیش از آغاز هر داستان شرححال مختصری از نویسنده داستان درج شده است. بعضی از این داستانها بسیار تلخ، گزنده و سیاه هستند و بعضی حالوهوایی عاشقانه و لطیف دارند و البته چون نویسندگان این داستانهای کوتاه زنان هستند، ردّپای دغدغههای عمیق و درونی زنانه را در آنها میتوان تشخیص داد؛ دغدغههایی که هر زنی در مقطعی از زمان و به فراخور شرایط زندگی خویش، یا خود آن را تجربه میکند و یا شاهد وقوع آن برای دوستی، عزیزی یا رهگذری تنها و خسته بوده است.
در بخشی از داستان گیاهخوار میشنویم:
«روبین» به طرف آیینه رفت و خود را برانداز کرد. به موهای صاف مشکی و کوتاه خود، چشمان آبی تیرهاش، صورت گرد و سفیدش، و به دهان پهن خود نگاهی انداخت که گوشههایش بهگونهای بود که گویی او همیشه دارد میخندد. حتی وقتی غمگین است. بعد کنار پنجره رو به غروب، زیر نور مهتاب نشست. پنجره باز بود و رایحه ملایم شبانگاهی با بوی پیپ مایکل که نه ملایم بود و نه خوشبو، ترکیب شده بود. زمانی که روبین هجده ساله بود، در دورهای به اروینگ علاقهمند شد. او جذاب بود، اما تا پیش از آنکه دهانش را برای صحبت بگشاید. او داستانهای عامیانه تعریف میکرد. بدجوری میخندید و علاقه شدیدی به دست انداختن داشت. اروینگ لاف میزد که در زندگی هر آنچه خواسته به دست آورده است.