





«فرشاد» که کارگر یک کارواش است و نوجوانیِ پر از شرارتی داشته، در نامهای به چهار دوست خود قول و قرارهایی را که بیست و پنج سال پیش با هم بسته بودند، یادآوری میکند.
در بیست اردیبهشت سال ۱۳۷۰ فرشاد به همراه «امیر»، «سعید»، «محسن» و «بهنام» با هم قرار میگذارند که بیست اردیبهشت سال ۱۳۹۵ ساعت هشت همدیگر را ببینند و همان کارهایی را انجام بدهند که بیست و پنج سال پیش انجام میدادند. حال هر کدام از این دوستان که مقامی دارند، از رفتن به محل قرار طفره میروند، اما دلیل اصلی خود فرشاد است که شخصیت خشن و ناجوری دارد.
آنها با اصرار فرشاد و یادآوری خاطرات شیرین گذشته قبول میکنند در محل قرار حاضر شوند. دوستان قدیمی، برخلاف میل باطنی، راس ساعت هشت در روز مقرر با همان لباسهای بیست وو پنج پیش سر قرار حاضر میشوند، اما نگران از اینکه فرد آشنایی آنها را بشناسد.
در این بین فرشاد با یک ماشین کروکی قرمز آخرین مدل نزد آنها آمده و از دوستانش میخواهد سوار ماشین شوند و این تازه آغاز ماجراهای این پنج نفر است.