

یک جفت چشم آبی
قسمت اول

یک جفت چشم آبی
قسمت دوم

یک جفت چشم آبی
قسمت سوم

یک جفت چشم آبی
قسمت چهارم

یک جفت چشم آبی
قسمت پنجم

یک جفت چشم آبی
قسمت ششم

یک جفت چشم آبی
قسمت هفتم
«یک جفت چشم آبی» به قلم «توماس هاردی»، داستان دختری به نام «الفرید سوان کورت» که چشمهای آبی زیبایی دارد و همراه پدر کشیش خود در «اندل استو» زندگی میکند را روایت میکند.
داستان با ورود پسر جوانی به نام «اسمیت» که برای تعمیر سقف کلیسا به محل زندگی آنها آمده، آغاز میشود و در ادامه بین او و دخترک روستایی علاقهای شکل میگیرد. کشیش که فردی مادی است به دلیل نام بلند آوازه اسمیت اجازه میدهد که ارتباط او و دخترش نزدیکتر شود و شکل صمیمیتری به خود بگیرد اما وقتی متوجه میشود اسمیت روستا زادهایی بیش نیست نظرش تغییر کرده و ورق به کلی بر میگردد.
عالی دستم خورد زدم یک