یک جور دیگر

نویسنده: حمیدرضا توکلی
زمان: 0:25:10
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
یک جور دیگر قسمت اول
یک جور دیگر قسمت دوم
خلاصه:

چشمم به قطره‌­های سرم بود که می­‌چکید؛ صدایی نبود، اما خیال کردم که تیک تاک می­‌کنه و لحظه‌­ها می‌آن توی خون­ام، اما چیزی حس نمی­‌کردم، فقط خسته‌­تر می­‌شدم ولی خوابم نمی­­‌اومد.

کلافه بودم، بیمارستان خیلی زود معمولی شده بود؛ همه چیزش سفید بود حتی آدماش.

آقای مؤیدی نشسته بود لب پنجره، ترسی نبود، شاید خجالت کشیدم، بیشتر به خاطر این­که معلم‌مون یه جور دیگه شده بود؛ شایدم اون فرقی نکرده بود، و ما تاحالا فکر می­‌کردیم طور دیگه­‌ای بود.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *