

یک چارک شکرپنیر
غلام آجان به دلیل شکایت «عطا خیاط» به سراغ وی میرود. عطا خیاط از «نصیر» لباسشور شکایت دارد و از وی طلب خسارت کرده است. او میگوید وی کت دامادی یکی از مشتریانش را خراب کرده است. غلام آجان به سراغ نصیر میرود. نصیر از عشق خود به دوشیزهای به نام «قمر»، برای غلام آجان میگوید. غلام آجان شکایت عطا خیاط را بازگو میکند و اینکه وی باید رضایت عطا را جلب کند. بنابراین قرار میشود که نصیر یک چارک شکرپنیر بخرد و برای آشتی به نزد عطا برود.