
یک درخت، یک صخره، یک ابر
نویسنده:
کارسون مک کالرز
راوی:
بهروز رضوی
زمان:
00:26:52
به اشتراک گذاری:
4.19

یک درخت، یک صخره، یک ابر
آن روز صبح داشت بالا می آمد وهوا هنوز تاریک تاریک بود . پسرک به کافه داخل واگن که رسید تقریبا به مقصدش رسیده بود وبرای خوردن فنجانی قهوه در را بازکرد. کافه ای شبانه بود وصاحبش مرد خسیس و بداخلاقی بنام لیر بود.