«باغ وحش شیشه‌ای» نمایش‌ دهنده‌ مشکلات و سرخوردگی‌های خانواده‌ای سه‌نفره در جامعه‌ شهری و صنعتی آمریکاست و از زبان پسر خانواده که به گفته‌ برخی نمادی از خود نویسنده‌ است.

در یک خانواده‌ سطح پایین آمریکایی، خواهر و برادری به نام تام و لورا همراه با مادرشان، آماندا زندگی می‌کنند. پدر خانواده که در قید و بند مسئولیت‌های زندگی خانوادگی نیست، چند وقتی است که همسر و فرزندانش را به حال خود رها کرده و به ناکجاآباد رفته است.

هر کدام از اعضای این خانواده‌ سه‌نفره در خیالات بی‌اساس و احساسات خود زندگی می‌کنند. مادر کاری جز تعریف از موفقیت‌های گذشته‌اش ندارد، او بعد از سپری شدن پنجاه سال از زندگانی‌اش، هنوز در خاطرات هفده سالگی و عشاق جوانش سِیر می‌کند و پسر تنها به شعر، شاعری، تماشای فیلم در سینما و بی‌توجهی به حرفه اصلی‌اش –کفاشی- می‌پردازد و در فکر این است که خانه و محل کارش را رها کند و به یک نویسنده‌ بزرگ تبدیل شود.