مردی با کت و شلوار مشکی

3.18
اپیزودهای این قصه
مردی با کت و شلوار مشکی قسمت اول
خلاصه:

ماجرایی که می‌خواهم برایتان تعریف کنم، در یک روز شنبه اتفاق افتاد. پدرم تا می‌توانست از من بیگاری کشید، تازه کارهایی را هم که اگر دن زنده بود باید انجام می‌داد، به من محول کرده بود. دن تنها برادرم بود که با نیش زنبور از دنیا رفت. با وجود این که یک سال از مرگ برادرم گذشته بود، اما مادرم هرگز زیر بار این حرف نمی‌رفت و معتقد بود که چیزی دیگری دن را نیش زده، مطمئنا چیزی دیگری بوده، چون هیچ‌کس تاکنون از نیش زنبور نمرده.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (83 votes, average: 3,18 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *