داستان «موزه معصومیت»، در سال ۱۹۷۵ و بهاری فوق‌­العاده زیبا در استانبول اتفاق می‌­افتد. کمال، فرزند یکی از ثروتمندترین خانواده­‌های شهر، در شرف ازدواج با سی‌بل، دختر یکی دیگر از خانواده‌­های اشرافی، قرار دارد که با یک دختر فروشنده زیبا به نام فوسون که از قضا رابطه فامیلی دوری نیز دارند، آشنا می‌­شود. به محض برقراری رابطه‌­ای عاشقانه میان این دو نفر، فاصله و شکافی عمیق میان کمال و زندگی غرب­‌گرایانه بورژواهای استانبول ایجاد می­‌شود، جهانی که خود کمال، با علاقه از مهمانی­‌ها و باشگاه­‌های شبانه، رستوران­‌های شیک و بناهای عظیم آن سخن می‌­گفت. این شکاف فکری، به قدری گسترده می­‌شود که در نهایت کمال، نامزدی­‌اش با سی‌بل را به‌هم می‌­زند؛ اما برای گرفتن این تصمیم، خیلی دیر شده است. موزه  معصومیت، با کاوش در ماهیت دلبستگی­‌های عاشقانه، به ژرفای زندگی در شهری نیمه غربی و نیمه سنتی به نام استانبول، مدرنیته رو به گسترش و تاریخ فرهنگی شگرف این شهر می‌­پردازد.