دال

اپیزودهای این قصه
دال قسمت اول
دال قسمت دوم
دال قسمت سوم
دال قسمت چهارم
دال قسمت پنجم
دال قسمت ششم
دال قسمت هفتم
دال قسمت هشتم
دال قسمت نهم
دال قسمت دهم
دال قسمت یازدهم
خلاصه:

«خداداد» از اهالی روستا برخلاف ترس بسیار، همراه «دکتر افتخار» که به این دهکده تبعید شده است، در میان باد و بوران و سرما به سمت قلعه‌ای به نام «دال قلعه» می­روند. اهالی روستا فکر می­کنند در آن قلعه دیو و اژدها وجود دارد. دکتر می­خواهد به اهالی ثابت کند که این­ها همه خرافات است و احتمالاً یک حیوان وحشی در آن قلعه لانه دارد. در میانه راه، دکتر متوجه می­شود که خداداد که فکر می­کرده راه را بلد است، تا به حال به قلعه نرفته و آدرس آن را هم از یک پیرمرد زمین­گیر به نام «آقا میرکاظم» گرفته است. او ادعا می­کند که به جز آقا میرکاظم و «مشتی رجبعلی» کسی دال قلعه را به چشم ندیده است و اهالی همه از آنجا می­ترسند.

اما زمانی که فکر می­کنند راه را گم کرده­اند، درختی را که طبق نشانی­های آقا میرکاظم مسیر رسیدن به دال قلعه را نشان می­دهد، می­یابند. نوک تیز قطعه سنگی که زیر درخت است و طبق گفته آقا میر کاظم مسیر دال قلعه را نشان می­دهد، به سمت کوه است. خداداد معتقد است تا از کوه بالا بروند، به شب بر می‌‎خورند.

ولی دکتر معتقد است که برای رهایی دادن اهالی از گمراهی و خرافات، باید به راه­شان ادامه دهند. آن­ها از کوه بالا رفته و قلعه را می­بینند. با وجود ترس فراوانی که خداداد دارد، با اصرار دکتر قرار می­شود که شب را در قلعه بمانند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *