دختر رئیس‌جمهور «گلوری»، به کارخانه ربات‌سازی رفته، اما با دیدن وضع نامناسب ربات‌ها دلش     برای­شان می‌سوزد و تصمیم می‌گیرد کاری ربات­ها انجام دهد.

زمان، زمان آینده است و مکان، جزیره‌ای ناشناخته که در آن کارخانه ربات‌سازی فعال است. همه کارگران و کارمندان این کارخانه ربات هستند.

حالا «هلن گلوری»، دختر رئیس‌جمهور، آمده تا مثل همه که مشتاق دیدن کارخانه‌اند، خط تولید را از نزدیک ببیند. «سولا»، منشی مدیرعامل، که خود یک ربات است، درحال تایپ کردن نامه‌های اداری است که مدیرعامل دیکته می‌کند.

هلن با دیدن نوع رفتار مدیرعامل با کارمندانش و وضع کاری کارگران برآشفته می‌شود و درصدد است تا کاری برای ربات‌ها انجام دهد. او بین ربات‌ها می‌رود و اعلام می‌کند که از سوی انجمن بشردوستانه‌ای به یاری آنان آمده است. وی به مدیرعامل پیشنهاد می‌کند تا حس درد را در ربات‌ها ایجاد کند و به آن­ها روح بدهد. حالا مدت‌ها گذشته است و ربات‎ها موجوداتی دیگرگونه‎اند .