«هتی دورست» روانی است. اوست که با شکنجه‌های جسمی و روحی «سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل» را به مرز جنون کشانده و از او فردی با شازنده شخصیت ساخته است! سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل خود می‌داند که حال خوبی ندارد و برای همین به‌سراغ دکتر «ویلبر» آمده تا شاید بتواند خود را از میان این شخصیت‌های پراکنده پیدا کند.
سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل داستانی روان‌شناسی است. «فلورا ریتا شرایبر» به ما نشان می‌دهد شکنجه و آزار روانی که بر یک کودک تحمیل می‌شود، تا چه اندازه بزرگسالی او را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و زندگی‌اش را نابود می‌کند.
نمی‌دانیم فردی که پیش رویمان نشسته، کیست! آرام و خوشحال است یا عصبی و غم‌زده؟ اگر الان مذهبی و خجالتی است، پنج دقیقه‌ دیگر هم همین‌طور است یا لحظه‌ای دیگر به فردی برون‌گرا و سرزنده تبدیل می‌شود؟ یادش نمی‌آید که دیروز در همین لحظات چه می‌گفت و چه قول‌هایی داد! الان یک تبر به‌دست گرفته و تنه‌ درخت خشک و مُرده‌ای را قطع می‌کند و تصور می‌کند که مردی قوی‌هیکل است، اما تا همین دو دقیقه‌ قبل دختری پرشور بود که برای تفریح آرایش می‌کرد و دنبال دستکش‌های صورتی‌اش می‌گشت! از چیزی که می‌بینید تعجب نکنید. او سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل است. کسی که خود هم دقیق نمی‌داند کیست و همزمان شانزده شخصیت را در درون خود جای داده! کتاب سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل داستان زندگی این دختر بی‌نوا را روایت می‌کند و بخش هولناک ماجرا اینجاست که وقایع رخ‌داده در این کتاب، واقعیت دارند.
هر بلایی که سر روح و روان ما می‌آید، در بخشی از حوادث دوران کودکیمان ریشه دارد و نمی‌توانیم تأثیرات عمیق آن دوران بر بزرگسالی را انکار کنیم. فرقی ندارد که هستیم، «مادر ترزا» یا «هیتلر»، «گاندی» یا «صدام»! آن‌چه هستیم، نتیجه‌ رفتارهایی است که والدین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان در مقابل ما از خود نشان داده‌اند. سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل نیز از این قائده مستثنی نیست. اگر مادر سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل «هتی دورست»، برای تربیت او، به تنبیه‌های بیش از حد و شکنجه‌های روحی و روانی روی نمی‌آورد، این دختر نیز هیچ‌گاه به اختلال «هویت تجزیه‌ای» دچار نمی‌شد و حالا شانزده شخصیت مختلف نداشت! فلورا ریتا شرایبر کتاب سی بل را با کمک درمان‌گر این دختر جوان، دکتر ویلبر، بازگو کرده است؛ کسی که مدت‌ها تلاش کرد تا توانست همه‌ شخصیت‌های نهفته‌ سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل را بیدار کند و بکوشد تا آن‌ها را در یک شخصیت واحد گرد هم آورد!
نخستین شخصیت تجزیه‌شده‌ای که در داستان سی بل با او آشنا می‌شویم «ویکتوریا» معروف به ویکی است. سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل آدمی شکسته و آسیب‌دیده است و همین موضوع باعث شده تا ناخودآگاه او به خلق شخصیتی قوی، با اعتمادبه‌نفس و با وقار که از قضا فرانسوی و دوست‌داشتنی هم هست، اقدام کند؛ ذهن سی بل نیز ویکی را ساخت. ویکی شخصیت باهوش و محترمی دارد و برای همین سی بل اول از همه او را برای ملاقات با دکتر ویلبر آماده کرد و نمایش داد. هنگامی که دکتر ویلبر صحبت گفت‌وگو را به دوران کودکی سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل کشاند و از او راجع‌به مادرش می‌پرسد، ناگهان «پگی‌لو» جای خود را به ویکتوریا می‌دهد. پگی‌لو کودکی خشن است که مدام جیغ می‌کشد و اشیاء را به در و دیوار پرتاب می‌کند؛ این کودک در واقع همان احساسی است که سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل در دوره‌ کودکی نسبت به مادر خود داشت، اما نمی‌توانست آن را ابراز کند. احساس سرکوب‌شده‌ سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل حالا در دفتر دکتر ویلبر مشغول گریه و فریادهای کودکانه است.
نمایان شدن شخصیت‌های متضاد سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل، وابسته به موقعیتی است که این دختر در آن قرار می‌گیرد. «نانسی«، «مری»، «کلارا» و… بخش‌های گوناگون هویت سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل هستند که هیچ شباهتی به یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیگر ندارد. کلارا به‌شدت کاتولیک و یک مذهبی افراطی است. او سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل را به‌خاطر دور بودن از دین سرزنش می‌کند اما نانسی از کاتولیک‌ها وحشت و به پژوهش‌های سیاسی علاقه دارد. هر کدام از آن‌ها با یکی دیگر از شخصیت‌ها دوست یا دشمن هستند و این ستیز بیشتر از هرچیزی به روح و روان سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل آسیب می‌زند. فلورا ریتا شرایبر ما را با آخرین هویت جداشده‌ سی بل نیز آشنا می‌کند: «بلوند». این دختر از زمانی که روند درمان سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بل آغاز شد، ظاهر شده و نمایان‌گر امید به بهبود و یکپارچه شدن شخصیت اوست.