ضیافت

نویسنده: گراهام گرین
زمان: 02:34:48
به اشتراک گذاری:
4
اپیزودهای این قصه
ضیافت قسمت اول
ضیافت قسمت دوم
ضیافت قسمت سوم
ضیافت قسمت چهارم
ضیافت قسمت پنجم
ضیافت قسمت ششم
ضیافت قسمت هفتم
خلاصه:

ماجرا از زبان «آلفرد» بیان می­شود:

من در «وو وه»، نزدیک ژنو، زندگی می­کردم و با وجود تفاهم با «آنالوییز» که سی سال از من جوان‌تر بود، با او ازدواج کردم.

پدرش دکتر فیشر به ازدواج ما اهمیت نداد؛ چرا که سرگرم مهمانی‌های جنون‌آمیز خود بود. او در این مهمانی‌ها عده‌ای را تحقیر می‌‌کرد و درعوض به آن­ها جایزه می‌داد. آنالوییز اسم آن­ها را قوری‌ها گذاشته بود.

زمان گذشت و یکی از روزها من و آنالوییز به طور اتفاقی «اِشتاینر» را دیدیم. او استاد موسیقیِ مادرِ درگذشته‌ آنا بود. بعد از آن آنالوییز در حادثه‌ اسکی جان سپرد و دکتر فیشر من و همه‌ قوری­ها را به آخرین مهمانی دعوت کرد. او هدایا را که چک‌های دومیلیون فرانکی بود، در کراکرها گذاشت و آن‌گاه آن­ها را در تغار سبوس گذاشت تا هرکس کراکری را به طور اتفاقی بردارد، دو سر آن را بکشد و بعد از شنیدن صدای ترقه به چک خود برسد…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (1 votes, average: 4,00 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات

وحید ایرانی گفت:

بسیار شنیدنی
دست مریزاد