هزار و یک شب / جلد دوازده

اقتباس متن: سمیرا عباس شکوهی
زمان: 01:58:10
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
هزار و یک شب / جلد دوازده قسمت اول
هزار و یک شب / جلد دوازده قسمت دوم
هزار و یک شب / جلد دوازده قسمت سوم
هزار و یک شب / جلد دوازده قسمت چهارم
هزار و یک شب / جلد دوازده قسمت پنجم
خلاصه:

و نیز حکایت کرده‌اند که روزی معاویه در دمشق بر تخت خلافت نشسته بود و از آن مکان منظره‌ها به هر چهارسوی داشت که نسیم از هر سو به او می‌وزید. و آن روز، روزی سخت گرم بود که ناگاه مردی را دید که پابرهنه همی­آید و از اثر گرما به رنج اندر است. معاویه با حاضران گفت: آیا خدای تعالی بدبخت‌تر از آن کسی آفریده که در این ساعت گرما به بیرون آمدن محتاج باشد؟ چنان­که این مرد در این ساعت پابرهنه همی­آید؟. حاضران گفتند که شاید او به سوی خلیفه همی­آید. معاویه گفت: به خدا سوگند اگر او قصد من کرده باشد، هر آینه او را مال بسیاری دهم و اگر ستمی بر وی رسیده باشد او را یاری کنم. ‌ای غلام، بر در بایست. اگر این اعرابی اجازت خواهد او را جواز ده و از آمدن به سوی من منع نکن.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

پاسخ دادن به ستاره لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات

ستاره گفت:

یکی از بهترین کتاب صوتی هایی که آدم می تونه تو زندگیش بشنوه. پیشنهاد می دم حتما گوش بدین.
چون اپیزودها زیاد و طولانیه بهتره حین انجام کار گوش بدین.
عالیه🥰