هراس در باریکه راه

نویسنده: ایتالو کالوینو
4.8
اپیزودهای این قصه
هراس در باریکه راه قسمت اول
خلاصه:

«ویندا» ساعت نه و ربع بود که روی تپه «کلابراکا» رسید. ماه درآمده بود ساعت نه و بیست دقیقه به دو راهی «دو درخت» رسید و نه و نیم کنار چشمه بود. به این ترتیب قبل از ساعت ده به «سنفااستینو»، ده و نیم به «پرالو»، نیمه شب به «کرقو» و تا ساعت یک می‌توانست به «ولدپتا» برسد. اگر آرام می‌­رفت ده ساعت طول می­‌کشید. اما برای او که چاپار گردان اول سریع‌­ترین چاپار تیپ بود، نهایت شش ساعت راه بود. سریع پیش می‌­رفت با تنی زار و خسته میان‌برها را پشت سر می‌­گذاشت. پیچ و خم‌­ها همه مثل هم بودند. اما او هرگز اشتباه نمی­‌کرد. سنگ‌­ها و بوته­‌ها را در تاریکی شب هم می­‌شناخت. سربالایی­‌ها را آن‌چنان یک­‌نفس بالا می‌­رفت که آهنگ نفس در سینه­‌اش تغییر نمی­‌کرد وپاهایش مثل دو پیستون او را به جلو می‌­راندند. حتما رفقایش همین­‌که از دور او را می‌­دیدند که به طرف اردوگاه می­‌آید، می­‌گفتند زود باش ویندا …

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (56 votes, average: 4,80 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *